باد خریف. باد پائیز. باد برگ ریزان: حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست ؟ حافظ. رجوع به باد، باد پائیز وباد برگ ریزان شود، سوختن و تباه شدن زراعت یا میوه یا صیفی بر اثر وزیدن باد گرم ناملایم. در بوته ترنجیده و بی آب شدن آن: خیارها را امسال باد زد. بادنجانها را باد زده است. عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش. سعدی (بدایع)
باد خریف. باد پائیز. باد برگ ریزان: حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست ؟ حافظ. رجوع به باد، باد پائیز وباد برگ ریزان شود، سوختن و تباه شدن زراعت یا میوه یا صیفی بر اثر وزیدن باد گرم ناملایم. در بوته ترنجیده و بی آب شدن آن: خیارها را امسال باد زد. بادنجانها را باد زده است. عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش. سعدی (بدایع)
باد منسوب به یمن. ریح یمانیه. یعنی بادی که از جانب یمن آید چنانکه حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود: انی وجدت نفس الرحمن من الیمن، یعنی بدرستی که یافتم نفس رحمان را در یمن، بعضی گویند مراد از آن خواجه اویس قرنی است و بعضی گویند همین باد یمانی مراد است و آن بادی لطیف است و بعضی باد بهار مراد دارند.
باد منسوب به یمن. ریح یمانیه. یعنی بادی که از جانب یمن آید چنانکه حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود: انی وجدت نفس الرحمن من الیمن، یعنی بدرستی که یافتم نفس رحمان را در یمن، بعضی گویند مراد از آن خواجه اویس قرنی است و بعضی گویند همین باد یمانی مراد است و آن بادی لطیف است و بعضی باد بهار مراد دارند.
چشمه ای است که در یکی از ده های دامغان بود که نام آن ده هوا بود و اگر لتۀ زن حایض و امثال آن از قاذورات در آن چشمه بیفکنند باد سخت و طوفان عظیم بهم رسد چنانکه درختان و عمارات عالیه بیفکند وتا آنرا برنیارند فروننشیند و این معنی به تواتر ثابت شده و ارباب مسالک و ممالک بر آن متفق اند. (از فرهنگ رشیدی). رجوع به بادخان، بادخوان و بادخن شود
چشمه ای است که در یکی از ده های دامغان بود که نام آن ده هوا بود و اگر لتۀ زن حایض و امثال آن از قاذورات در آن چشمه بیفکنند باد سخت و طوفان عظیم بهم رسد چنانکه درختان و عمارات عالیه بیفکند وتا آنرا برنیارند فروننشیند و این معنی به تواتر ثابت شده و ارباب مسالک و ممالک بر آن متفق اند. (از فرهنگ رشیدی). رجوع به بادخان، بادخوان و بادخن شود
بادخوانی، نام چشمه ای است در قریۀ هوا که یکی از قراء دامغانست، گویند اگر اندک چیزی مردار در آن چشمه افتد باد و طوفان بمرتبه ای شود که آدم را ببرد و اسب را بیندازد، (برهان)، رجوع به آنندراج و انجمن آرا شود، نام چشمه ای است که در یکی از قرای دامغان بود و نام آن قریه هوا باشد و اگر زن حایضه لتۀ نجس خود را در آن چشمه افکند باد طوفان تند بهم رسد چندانکه اسب و آدم را رباید، شیخ آذری در کتاب غریب الدنیا و عجایب العلیا نظم کرده: شهر قومس که دامغان نامند قریه ای هست کش هوا خوانند هست مشهور زآن مزار مقام چشمۀ آب بادخانی نام ار زنی حایض از رکوی پلید اندر آن افکند کسی که رسید از حوالی ّ آن برآید باد برکند باد خاک زآن بنیاد، (از جهانگیری)، و رجوع به شعوری شود، در عجایب المخلوقات آمده: به پنج فرسنگی دامغان چشمه ای است که آنرابادخانی خوانند اگر از نجاسات چیزی درو افکنند باد و سرما و بارندگی پیدا شود و چون بردارند تمام فرونشیند و چنانکه نجاست بیشتر بود باد و سرما بیش باشد واین معنی در آن ولایت مشهور است، (نزههالقلوب چ لیدن ج 3 ص 277)، مؤلف مرآت البلدان آرد: چشمه ای است در کوههای حوالی دامغان در طرف جنوب دره ای که بسمت چشمه علی می آیند و در جانب راست واقع، محوطه و حصار کوچکی در دور این چشمه ساخته اند و چشمه در وسط محوطه است، آب چشمه غلیظ و بدرنگ و باعفونت و دو ذرع پائین تر ازسطح زمین جریان دارد، این آب مرکب است از گوگرد و آهن و چنین معروفست که اگر چیزی از قاذورات و کثافات میان آن بیندازند باد و طوفان عظیمی برمیخیزد، مورخین قدیم در فقرۀ این چشمه اغراقات نوشته اند و گویند تا کثافات را پاک نکنند و از چشمه خارج نسازند باد وطوفان رفع نمیشود و هوا آرام نمیگیرد، بالجمله چشمۀ بادخانی در دامنۀ کوهی است که پشت آن محال هزارجریبی مازندرانست، (و پس از نقل مطالب مندرج در نزهه القلوب آرد) : صاحب عجایب المخلوقات گوید: زکریابن محمود الغزنوی از قول صاحب تحفه الغرایب نقل میکند که در جبل دامغان چشمه ای است که اگر در او نجاست بیندازند هوا بشدت مختلف میشود که بیم انهدام ابنیه هست، آنچه محققین بدقت نظر معلوم کرده اند چشمۀ بادخان عملی خارق عادت و خارج از دایرۀ طبع و طبیعت نیست، باد تندی که از بحر خزر برمیخیزد و غالباً هبوب این باد از نقطۀ شمال مغربی بجنوب شرقی است و مواضعی که در محوطۀ بحر خزر واقع شده اغلب دوچار بادهای سخت پی درپی میباشند و چون دره ای که آب چشمه علی از آن جریان دارد و بسمت شهر دامغان و جلگه ای که این شهر در آن واقع شده امتداد دارد و چشمۀ بادخان نیز در محاذات این دره میباشد، گاهی افتادن کثافتی درین چشمه برحسب اتفاق مقارن شده است با زمان وزیدن بادهای سختی که ازبحر خزر برمیخیزد و عوام الناس از قدیم الایام تاکنون چنین تصور کرده اند که وزیدن باد شدید در جلگۀ دامغان یا اختلاف هوا بهر نوع بعلت انداختن نجاست در چشمۀبادخانی بوده و هست تا مصمم برفع و پاک کردن آن میشوند البته مدتی طول میکشد و ازبرای وزیدن بادهای تندانتها و حدیست پس چنین گمان میکنند که ابتدای وزیدن باد بواسطۀ نجاست در چشمۀ بادخانی و قطع آن بجهت پاک و تمیز کردن آنست و اگر غیر از این که گفتیم باشد مسئله از قاعده طبیعت خارج است و تعبداً نمیتوان قبول کرد و عقلاً در امثال و نظایر این امور که مطلقاً دخلی بدین و مذهب ندارد براه تعبد نمیتوانند رفت، آنچه را مأخذ و دلیل عقلی است میپذیرند و آنچه برخلاف است رد مینمایند، (مرآت البلدان ج 4 صص 230 - 231)، رجوع به بادخان، بادخوان و بادخوانی شود، مرطوب، (ناظم الاطباء)
بادخوانی، نام چشمه ای است در قریۀ هوا که یکی از قراء دامغانست، گویند اگر اندک چیزی مردار در آن چشمه افتد باد و طوفان بمرتبه ای شود که آدم را ببرد و اسب را بیندازد، (برهان)، رجوع به آنندراج و انجمن آرا شود، نام چشمه ای است که در یکی از قرای دامغان بود و نام آن قریه هوا باشد و اگر زن حایضه لتۀ نجس خود را در آن چشمه افکند باد طوفان تند بهم رسد چندانکه اسب و آدم را رباید، شیخ آذری در کتاب غریب الدنیا و عجایب العلیا نظم کرده: شهر قومس که دامغان نامند قریه ای هست کش هوا خوانند هست مشهور زآن مزار مقام چشمۀ آب بادخانی نام ار زنی حایض از رکوی پلید اندر آن افکند کسی که رسید از حوالی ّ آن برآید باد برکند باد خاک زآن بنیاد، (از جهانگیری)، و رجوع به شعوری شود، در عجایب المخلوقات آمده: به پنج فرسنگی دامغان چشمه ای است که آنرابادخانی خوانند اگر از نجاسات چیزی درو افکنند باد و سرما و بارندگی پیدا شود و چون بردارند تمام فرونشیند و چنانکه نجاست بیشتر بود باد و سرما بیش باشد واین معنی در آن ولایت مشهور است، (نزههالقلوب چ لیدن ج 3 ص 277)، مؤلف مرآت البلدان آرد: چشمه ای است در کوههای حوالی دامغان در طرف جنوب دره ای که بسمت چشمه علی می آیند و در جانب راست واقع، محوطه و حصار کوچکی در دور این چشمه ساخته اند و چشمه در وسط محوطه است، آب چشمه غلیظ و بدرنگ و باعفونت و دو ذرع پائین تر ازسطح زمین جریان دارد، این آب مرکب است از گوگرد و آهن و چنین معروفست که اگر چیزی از قاذورات و کثافات میان آن بیندازند باد و طوفان عظیمی برمیخیزد، مورخین قدیم در فقرۀ این چشمه اغراقات نوشته اند و گویند تا کثافات را پاک نکنند و از چشمه خارج نسازند باد وطوفان رفع نمیشود و هوا آرام نمیگیرد، بالجمله چشمۀ بادخانی در دامنۀ کوهی است که پشت آن محال هزارجریبی مازندرانست، (و پس از نقل مطالب مندرج در نزهه القلوب آرد) : صاحب عجایب المخلوقات گوید: زکریابن محمود الغزنوی از قول صاحب تحفه الغرایب نقل میکند که در جبل دامغان چشمه ای است که اگر در او نجاست بیندازند هوا بشدت مختلف میشود که بیم انهدام ابنیه هست، آنچه محققین بدقت نظر معلوم کرده اند چشمۀ بادخان عملی خارق عادت و خارج از دایرۀ طبع و طبیعت نیست، باد تندی که از بحر خزر برمیخیزد و غالباً هبوب این باد از نقطۀ شمال مغربی بجنوب شرقی است و مواضعی که در محوطۀ بحر خزر واقع شده اغلب دوچار بادهای سخت پی درپی میباشند و چون دره ای که آب چشمه علی از آن جریان دارد و بسمت شهر دامغان و جلگه ای که این شهر در آن واقع شده امتداد دارد و چشمۀ بادخان نیز در محاذات این دره میباشد، گاهی افتادن کثافتی درین چشمه برحسب اتفاق مقارن شده است با زمان وزیدن بادهای سختی که ازبحر خزر برمیخیزد و عوام الناس از قدیم الایام تاکنون چنین تصور کرده اند که وزیدن باد شدید در جلگۀ دامغان یا اختلاف هوا بهر نوع بعلت انداختن نجاست در چشمۀبادخانی بوده و هست تا مصمم برفع و پاک کردن آن میشوند البته مدتی طول میکشد و ازبرای وزیدن بادهای تندانتها و حدیست پس چنین گمان میکنند که ابتدای وزیدن باد بواسطۀ نجاست در چشمۀ بادخانی و قطع آن بجهت پاک و تمیز کردن آنست و اگر غیر از این که گفتیم باشد مسئله از قاعده طبیعت خارج است و تعبداً نمیتوان قبول کرد و عقلاً در امثال و نظایر این امور که مطلقاً دخلی بدین و مذهب ندارد براه تعبد نمیتوانند رفت، آنچه را مأخذ و دلیل عقلی است میپذیرند و آنچه برخلاف است رد مینمایند، (مرآت البلدان ج 4 صص 230 - 231)، رجوع به بادخان، بادخوان و بادخوانی شود، مرطوب، (ناظم الاطباء)